روزي امام رضا (ع) به مسيري مي رفتند در طول راه به مسجدي رسيدند كه از قضا نزديك نماز ظهر بود لذا قصد گذاردن نماز نمودند و افسار اسب را به شخصي كه مسئول نگهباني از اسب ها بود سپردند امام پس از اقامه نماز ، يك درهم در دست گرفته تا بعنوان پاداش به نگهبان اسب بدهند كه متوجه شد نگهبان ، افسار اسب را دزديده و رفته به ناچار يك درهم رو به شخصي داده تا از بازاري نزديك همان محل افسار اسب برايش بخرد . او رفت و همان افسار را با همان يك درهم خريد امام كه افسار اسب خويش را مي شناخت پس از آن فرمودند من نيت كرده بودم كه يك درهم را حلال وارانه به نگهبان اسبم بدهم اما او با تعجيل خود باعث شد همان يك درهم را بصورت حرام بدست آورد .